او عاطفه و صداقت را در هم میآمیخت تا زلال آیینهی عشق و رفاقت را فزونی بخشد. !
گلبوسههایش مذاق رگِ جان را مینواخت.
رنگینترین پیامها در طنینِ نفسهایش رنگین
کمان دوستی میآفرید ،همزمان خمودی وبی تفاوتی را به شادمانگی فرامیخواند ،بارقهی
چشمانش چراغ دلها را روشنایی مضاعف میبخشید
آغوش الفت و گسترهی محبتش وسعت اندیشهی
شاعرانهاش را به نمایش میگذاشت و نماد پرده تصویر و تصور مهر میگستراند .
او کسانی را که حتا برای اولین دیده بود بی دریغ
با نسیمای لبخند و صهبای واژههای صمیمی مستِ مهرش میکرد ، دوستان را به سینه میفشرد تا لذت آغوش انسش به نیکی احساس شود .
او عاشق بود عاشق شعر و سخن موزون تفاوت
واژگان دیروز و امروز را به خوبی میشناخت
مادام چون غواص زبردست بدون هراس از تلاطم
دریا گوهر واج واژه را از دهان نهنگ ادبیات بیرون میکشید و هنرمندانه به ابریشمین نخِ سطور آنچنان میچید تا در ریزی و درشتی کلمات تمایزی نباشد و چون مروارید گردن آویز زیبا، خودنمایی کنند
الفاظ متعارف و نامتعارف را به همخانگی نمیپذیرفت ترکیبات را چه از نوع وصفی و اضافی
که خاص سلیقه او بود انتخاب میکرد ،سبک منحصر به فرد او زبان زد خاص عام است خود او میگفت هفته ها دنبال کلمهای میگشتم ، تا ذهن افکارم را در بیتی از غزل ارضا کند با دوستان و آشنایان در بدایع و عروض و قافیه همین رویه را
پیش میبرد ،هشدار میداد که از انتخاب واژگان
مرده و متروک بپرهیزید ،کنایات و تصویرهای نو به کار گیرید، همیشهی زمان از تقلید و سرقتها مصون مانید
مجاز استعارهها قرینهی روشن داشته باشند و از علایق کل و جز و دیگر نشانهها بیخبر نباشید
فرق بین ایهام و ابهام را بشناسید .او گاهی شعر دوستان را با میل و پیش نهاد شاعر اصلاح میکرد
شاگردانش را بسیار دوست میداشت در دفتر
انتشاراتش هر چندی جلسه شعر برگزار میشد
فرصتی بود نعمتی برای دورهمیهای شاعرانه ، در حضور استاد شبدیز شعر میخواندیم واز همدیگر میآموختیم تبادل نظر بود و نقد و بررسی واین بر کت ونعمت با حضور استادی تأمین میشد که امروز عدم وجودشان فروغ امیدمان را در معرض تندباد سکون حیرت قرار داده است
همگان به سوگش نشستهایم و لحظه لحظه خاطراتمان را مرور میکنیم .باشد تر دامن رخسارمان ، باران چشمانمان را بدرقهی راهش گرداند تا تسلای خاطر فراهم آید .
آثارش مانا و یادش جاودان
ارادتمند (عاقد سرابی)